رمان خان زاده پارت 13
قد بلندی کردم و برای خودم یه دونه سیب سبز از درخت باغ ارباب کندم و دوباره به راهم ادامه دادم. چه بهتر که برای ساعتی هم شده زدم بیرون. اهورا نبود زخم زبونای مادرش داشت دیوونم میکرد. دو شب بود که درست حسابی نخوابیده بودم. انگار زهر ریخته بودن روی زندگیم که انقدر تلخ شده بود.. زیر سایه ی