رمان استاد خلافکار پارت 16
مچ دستمو گرفت و خواست دنبال خودش بکشونه که دستشو پیچوندم و خواستم با پا ضربه فنیش کنم که هدفمو فهمید جا خالی داد. زیر بازوم و گرفت و با خشونت دنبال خودش کشوند. با تقلا گفتم _پیدات کردن دیگه…الکی فرار نکن… دستت رو شد امیر خان. سرعت قدماشو بیشتر کرد و گفت _تو هنوز منو نشناختی! صدای شلیک