رمان استاد خلافکار پارت 18
* * * * نفسم بالا نمیومد که بالاخره دستامو باز کرد. حتی یه ثانیه هم نتونستم روی پاهام بمونم. فهمید و به موقع دستشو دور کمر برهنم حلقه کرد. چشمام رو به بسته شدن بود که دست دیگه شو زیر پاهام انداخت و بلندم کرد. تمام تنم خیس عرق بود. به سمت حموم رفت و درو با پاش باز