6 مرداد 1398 - رمان دونی

روز: 6 مرداد 1398 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

سکانس عاشقانه

رمان سکانس عاشقانه پارت 24

  بهار اب دهنم رو قورت دادم و باز دستمو بین پام بردم و روی خشتک پاره شده ام کشیدم _امیرعلی: حموم نرفتی؟ گیج نگاهش کردم که چینی به دماغش داد و ادامه داد : _بدجور داری چنگ میزنی خودتو تازه متوجه حرفش شدم و دستم رو از بین پام برداشتم ..پاهام رو محکم به هم فشار دادم و گفتم

ادامه مطلب ...

رمان تدریس عاشقانه پارت 4

  با چشم های اشکی نگاهش کردم و خواستم حرف بزنم که بابام مچ دستمو کشید و غرید _تا وقتی خطبه ی عقد خونده نشده حق نداری با این هم کلام بشی! راه بیوفت. آرمان مثل برق از جاش بلند شد و گفت _دایی جان اجازه بدید من حرف بزنم. شرمنده نگاهش کردم.. اون چه گناهی کرده بود. بابام حتی

ادامه مطلب ...