رمان استاد خلافکار پارت 21
تڪونی خوردم و نگاهش ڪردم. درو محڪم به هم ڪوبید و با قدمای بلند به سمتم اومد. تنم منقبض شد و ناخودآگاه دستمو جلوی صورتم گرفتم. جز صدای نفس های بلند عصبیش هیچ خبری نشد.دستمو برداشتم و نگاهش ڪردم. ڪاملا معلوم بود عصبیه… اون هم زیاد! انگشتش و با تهدید جلوم تڪون داد و لب باز ڪرد چیزی بگه