رمان تدریس عاشقانه پارت 8
به پهلو شدم و با لبخند محوی به صورت غرق خوابش نگاه کردم آخی… ناز بشی پسر که انقدر تو خواب مظلومی! تره ای از موهام و گرفتم و به سمت بینیش بردم. می دونستم خستست اما خوی شیطنتم گل کرده بود و کاریش نمیشد کرد. اخماش در هم رفت و بینیش رو خاروند. ریز خندیدم و دوباره کارمو