رمان تدریس عاشقانه پارت 9
پوزخند شایان روی اعصابم بود. با لبخند محوی گفت _بمون حساب کنم میام می رسونمت. اون که رفت نگاه دلخوری به آرمان انداختم. پری بلند شد تا به سمتم بیاد اما نموندم و از کافه بیرون زدم.دستم و برای اولین تاکسی بلند کردم و سوار شدم. با حرص پوست لبم و کندم…بیشتر از اینکه از بودنش با پری حرصم