رمان سکانس عاشقانه پارت 27
بهار مکث کرد و بعد دوباره ادامه داد: _می خواستم بعد از مدت ها قرمه سبزی بخورم که زهرمارم شد…! با حرص گفتم: _لابد الانم دلت پیش قرمه سبزی افتضاح اون گیره…؟ شونه ای بالا انداخت و گفت: _خیلی ادعات میشه تو برام درست کن…والا از موقعی که تو رو گرفتم به جای اینکه چاق بشم بدتر دارم وزن کم