رمان تدریس عاشقانه پارت 10
پرو تر از این حرفا بود که از رو بره. خواست بازوهام و بگیره که محکم هلش دادم. افتاد روی زمین و سرش محکم به جدول خورد. ناباور نگاهش کردم. مرد یعنی؟ دوستش از ماشین پیاده شد و داد زد _چی کار کردی احمق کشتیش… خشکم زده بود.پسره هر چه قدر تکونش داد لعنتی به هوش نیومد. زبونم بند