رمان عشق تعصب پارت 20
چشمهای طرلان از شدت ترس و وحشت گرد شده بود میتونستم ببینم چقدر ترسیده اما خوب فایده ای نداشت من هم به اندازه آریا عصبی و شکه شده بودم این اصلا قابل باور نبود که طرلان بخواد بخاطر بچه ای که میخواست تا یه مدت دیگه بدنیا بیاد جونش رو از دست بده اون خودش دوتا بچه داشت چرا