رمان تدریس عاشقانه پارت 11
خیره نگاهش کردم. کلافه عقب رفت… سریع تاپم و درست کردم و مانتوم و پوشیدم. با اخم گفت _چرا انقدر با مخالفت میکنی؟ ساکت موندم..یکی نبود به این بشر بگه من از خدامه باهات باشم اما من اون دختری نیستم که تو فکر میکنی. اخم کردم و گفتم _چون دوستت ندارم. چون تو به من نمیای…قبل من با هزار