رمان سکانس عاشقانه پارت 29
بهار با دردی که تو چهارستون بدنم پیچید چشم باز کردم .! گیج و منگ به اطرافم نگاه کردم …انقدر همه جا تاریک بود که قدرت تشخیص رو ازم بگیره …! سعی کردم بشینم اما انگار به دوتا دستم وزنه وصل کردن ، نمیتونستم حتی تکونشون بدم ..! جیغ بلندی زدم و پاهای ازادم رو محکم به تخت فلزی که