رمان استاد خلافکار پارت 27
* * * * سه ماه بعد از اداره بیرون اومدم و طبق معمول پشت سرم و نگاه کردم. با دیدن اون سه تا قلچماق نفسم و فوت کردم و زیر لب گفتم _کی من از شر شماها خلاص میشم؟ سوار ماشین شدم و حرکت کردم سمت خونم. شیشه رو پایین دادم و لبخند محوی زدم _تو این مدت