رمان عشق تعصب پارت 21
چشمهاش پر از اشک شده بود با گریه نالید : _ من بچه هام رو دوست دارم بهار عاشق آریا هستم چرا داری من و اذیت میکنی ، چرا سعی نمیکنی برای یکبار هم که شده من رو درک کنی اون بچه تو شکم منه داره نفس میکشه قلبش داره میتپه چجوری میتونم به کشتنش فکر کنم . _پس