رمان عشق تعصب پارت 22
با دیدن بهادر و درسا کم مونده بود از حال برم ، تحمل نداشتم اون دوتا رو کنار هم ببینم هنوز عادت نکرده بودم به این وضعیت میدونستم اونا زن و شوهر هستند اما مگه قلب من میتونست تحمل کنه ، به زبون میگفتم فراموش میکنم طاقت میارم اما از درون داشتم نابود میشدم _ بهار با شنیدن صدای