رمان استاد خلافکار پارت 29
* * * * با صدای زنگ ،از جام پریدم و وحشت زده به در زل زدم. اومد خدایا… اومد. دستای لرزونم و مشت کردم و با قدمای آروم به سمت در رفتم. تا این مسیر کوتاه و برم کلی طول کشید. دستم و روی دستگیره گذاشتم و با نفسی عمیق درو باز کردم. چشمم که به چشمش افتاد