رمان خان زاده پارت 26
دستگیره رو پایین دادم اما در قفل بود. ترسم بیشتر شد. محکم به در کوبیدم و داد زدم _کی منو اینجا زندونی کرده؟باز کنید این درو…کسی نیست؟ صدای چرخش کلید توی قفل اومد. عقب رفتم و منتظر یه مرد غول تشن بودم که یه زن میانسال اومد داخل و با دیدن من با مهربونی گفت _بیدار شدی دخترم؟ با