رمان استاد خلافکار پارت 37
#هانا محکم دستام و تکون دادم و گفتم _دستام و باز کن آرمین.آخه چرا طناب پیچم کردی؟ در حالی که لم داده بود روی مبل و اون لیوان کوفتیش دستش بود نگاهم کرد بدون اینکه یک کلمه جوابم و بده. نگران آیلا بودم.. تا حالا چند ساعت ازم دور نبوده بود اما الان… خدا میدونه چه حالی داره دختر