رمان استاد خلافکار پارت 38
#هانا لای پلکامو باز کردم و نگاهم و دور اتاق چرخوندم. چشمم به قامت آرمین افتاد که پشت به من روبه روی پنجره ایستاده بود. جه قدر هیکلش ورزیده تر شده بود.انگار هیچ شباهتی به آرمین گذشته نداشت.. سوزن سرم و از دستم کشیدم و بی توجه به خونی که از دستم اومد بلند شدم. به سمتم برگشت و