رمان استاد خلافکار پارت 41
. صدای مظلوم آیلا رو شنیدم _مامان… بازم حالت بد شد؟ حتی نتونستم جوابش و بدم. آرمین با حرص دست زیر پاهام انداخت و بلندم کرد. روی مبل خوابوندتم و گفت _مشکلت چیه راه به راه شل میشی این ور اون ور؟ نگاهم به آیلا بود.. کنارم نشست و سرش و روی سینم گذاشت. آرمین این بار از آیلا