رمان خان زاده پارت 34
هلیا با دهن باز به اهورا نگاه میکرد.. با تاسف سر تکون دادم و خواستم برم که بازوم و محکم گرفت _نرو آیلین! اشاره ای به هلیا کردم و گفتم _زنت اون طرفه! نفرت توی چشمای هلیا جمع شد و غرید _بلایی سر تو و این دختره ی دهاتی بیارم که به غلط کردن بیوفتین. تا اهورا خواست حرفی