رمان استاد خلافکار پارت 44
* * * * * نگاهی توی آینه به خودم انداختم. باز خداروشکر که مهرداد لباسام و فرستاد. عطرم و برداشتم و باهاش طبق معمول دوش گرفتم روسری مو روی سرم مرتب کردم و همزمان در اتاق باز شد. برگشتم و با دیدن آرمین بی اراده محوش شدم. کت اسپرت مشکیش خیلی بهش میومد… نگاهش و از سر تا