رمان تدریس عاشقانه پارت 22
پری هاج و واج به ما نگاه کرد. کم کم چشماش از حرص پر شد و از کلاس زد بیرون. خواستم دنبالش برم که دستم و گرفت. عصبی دستم و کشیدم و گفتم _واسه چی بهش گفتی؟ شاید من نخوام با این سابقه ی درخشانت بفهمه من زنتم. اخم کرد و گفت _چه سابقه ای؟ _تو با خود اینم