رمان استاد خلافکار پارت 45
یک ثانیه هم طول نکشید. به خودم اومدم و از روی کاپوت ماشین آرش پریدم اون سمت و همزمان اون ماشین هم مالید به بغل ماشین آرش… وحشت زده همون جا نشستم.آرش تند از ماشین پیاده شد و جلوی پام زانو زد و نگران گفت _خوبی؟ نگاهش کردم و با گریه گفتم _میخواست منو بکشه! محکم بغلم کرد و