رمان سکانس عاشقانه پارت 38
بهار به سمتم برمیگرده و منتظر به صورتم زل میزنه .! بدون توجه به بغضی که سعی در خفه کردنم رو داره ادامه میدم : _ کل یک سال زندگیمون با وجود طعنه زدنات تحقیر کردنات دوست داشتم چون مرد بودی چون با وجود محرم بودنمون هیچ وقت خط قرمزی که ازش وحشت داشتم رو رد نکردی من باورت کرده