رمان خان زاده پارت 38
نگاهی به دور تا دور اتاق انداختم. اتاق کوفتیش فقط یه بالکن داشت. تیز به اون سمت رفتم و پایین و نگاه کردم. اگه می پریدم احتمالا پام می شکست اما زنده میموندم و با پای شکسته احتمالا بازم گیر اهورا میوفتادم دوباره به در کوبید و داد زد _باز کن درو آیلین! با لگدی که به در زد