رمان استاد خلافکار پارت 50
#لیلی با تردید ایستادم؛درست بود که اومدم خونش؟ یک ماهی میشد که به خاطر سلامتی دوتامون زیاد همو نمیدیدیم حتی توی اداره هم رفتارمون مثل دو تا همکار بود. اما امروز با دیدن چشمای قرمزش و صورت ملتهبش غم عالم به دلم سرازیر شد. سرماخورده بود و من فقط تونستم از دور نگاهش کنم. علارغم قول و قرارمون نتونستم