رمان استاد خلافکار پارت 52
برای اینکه شک نکنه گفتم _نه… اما میخوام زودتر از اینجا برم. _نگران نباش. خیلی زود میارمتون پیش خودم. سر تکون دادم و خواستم قطع کنم که گفت _هانا… سکوت کردم که گفت _بعد این همه سالی که منتظرت موندم. نمیخوام دوباره از دست بدمت. حق داشت که همچین حرفی بزنه. بدون اینکه جوابی بدم قطع کردم. برگشتم و