روز: دی ۷, ۱۳۹۸ (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان استاد خلافکار پارت 53

رمان استاد خلافکار پارت ۵۳

  آیلا با هیجان گفت _اومدی عمو جون. مهرداد به سمتمون. آیلا رو بغل زد و گفت _آره عمو جون… اومدم ببرمتون. بلند ‌شدم و گفتم _چرا به من نگفتی مهرداد؟ در حالی که به سمت در می‌رفت گفت _فعلا وقت نداریم بیا بریم با تردید ایستادم. واقعا دلم می‌خواست برم؟ درو باز کرد. برگشت و با دیدن من با

ادامه مطلب ...
رمان خان زاده پارت 42

رمان خان زاده پارت ۴۲

  اخم داشت… بعد از حرفای اهورا ازش می ترسیدم. خواستم درو ببندم که پاشو لای در گذاشت و هلم داد داخل… اومد تو و درو بست. در حالی که سعی می‌کردم خودم رو نبازم گفتم _تو اینجا چی کار می کنی؟ هیچ شباهتی به سامان گذشته نداشت. بر خلاف تصورم همون جا ایستاد و گفت _من مثل اون اهورا

ادامه مطلب ...