رمان استاد خلافکار پارت 59
با فاصله ای کم از صورتم غرید _حواست باشه چی میگی هانا… اگه نمیخوای دندوناتو تو دهنت خرد کنم. محکم هلش دادم عقب و گفتم _در اصل اونی که باید مواظب حرف زدنش باشه تویی! نگاهش و به سر تا پام انداخت و گفت _زن من حق نداره با این ریخت و لباس بگرده برو عوضشون کن. کلافه گفتم