رمان خان زاده پارت 47
از ترس نگاهش چسبیدم به دیوار. اولین بار بود این طوری می دیدمش.تا این حد عصبی و پریشون… با خشونت داد زد _باهاش بودی؟ تڪونی از فریادش خوردم. به سمتم اومد و بازوم و محڪم توی دستش فشرد و این بار نعره زد _جواب منو بده باهاش بودی؟ نگاهش ڪردم. چند بار از خیانت هاش رنج بردم؟ چند بار