رمان خان زاده پارت 48
خشڪم زد. چه طور ممڪنه؟ با لڪنت گفتم _ڪدوم بیمارستان؟ اسم بیمارستان و ڪه گفت فهمیدم دارن میارنش همین جا. تلفن و با درموندگی قطع ڪردم و نگران همون جا منتظر موندم. به خاطر دروغی ڪه گفته بودم بدجوری پشیمون بودم اما من حتی یڪ درصد هم فڪر نمیڪردم این بلا سرمون بیاد.فڪرش و نمیڪردم تا این حد غیرتی