رمان عشق تعصب پارت 44
بعد چند ثانیه سکوت ادامه دادم : _ من دوست داشتم بهنام پیش شما بزرگ بشه ، دوست داشتم جایی که بهادر بزرگ شده پسرش بزرگ بشه همیشه کنار شما باشیم ، اما من هیچوقت به این فکر نکردم شاید شما دوست نداشته باشید من کنار شما باشم ، حالا که از اونجا خارج شدم واسم خیلی سخت هست