رمان ترمیم پارت 33
روی زمین دراز کشیده است… بهروی شکم و چند دفتر اندیکاتور(حسابداری) را روی زمین، دورش چیده… دو ماشینحساب و چند دفتر دیگر. پالتویم را درمیآورم؛ مرطوب از باران شده است. _ چیکار میکنی، گلی؟ سر بالا میگیرد، تازه متوجه آمدنم میشود. لبخند که میزند میفهمم از وقتی رفتهام، چقدر دلتنگ او هستم. آستینهایم را تا میزنم تا دست بشویم.