رمان سکانس عاشقانه پارت 47
ن کنده س ؟ … ـ نذار بفهمه خب …. ـ زِر نزن …. الان تو توقع داری من دقیقا چه گهی بخورم ؟ .. کلافه با سر انگشتای دست دیگه م پیشونیم رو مالش می دم و میگم : تو رو خدا جمعش کن … آریا … همین موقع می بینمش ، از آسانسور بیرون میاد ! ….