رمان سکانس عاشقانه پارت 48
سلحشور باز سرجاش میشینه و سرخ شده منو نگاه میکنه که براش ابرو بالا می ندازم …. آریا تند نگام میکنه : ـ زهره مار … نیشت رو میبندی یا ببندمش ؟ … سرخ میشم از خجالت … انگاری که پلک زدنم صدا داشته باشه چرا دقیقا باید همون موقع عقب برگرده ؟ … بهم زل میزنه و اخم