رمان خان زاده پارت 52
با پرویی ادامه داد: _اون قدر ادا و اطوار اومدی ببین دیگه…ارباب هرگز این بچه رو به عنوان نوه ی خودش قبول نمیکنه. منم همین طور! خونم به جوش اومد و گفتم _اوهوم نمیکنه. همون طوری که تویی که زنشی و حتی به عنوان کلفت خونشم قبول نداره.اصلا معلوم نیست کجاست! با خشم به سمتم اومد و غرید _تو