رمان خان زاده پارت 53
انگار از خود بی خود شده بود چون هر چی مشت به سینش میکوبیدم بی اثر بود. دکمه هاشو و تند باز کرد و در همون حین با ولع لب هامو میبوسید پیراهنش و از تنش در آورد. با تمام توان هلش دادم عقب.یه قدم عقب رفت و خمار نگاهم کرد. دستش و کنار سرم گذاشت و سرش و