رمان استاد خلافکار پارت 72
#لیلی با ایستادن ماشین مقابل فرودگاه نفس عمیقی کشیدم. نقشه از همین جا شروع میشه و من نباید خراب کاری کنم… دست دراز کردم تا دره ماشینو باز کنم که صداش طنین انداخت: _خیلی مراقب باش لیلی. درو باز کردم و از ماشین پیاده شدم. لحظه اخر به سمتش برگشتم و با اعتماد به نفس گفتم: _مراقبم…پروانه پیدا می