رمان عشق تعصب پارت 49
با صدایی که از شدت عصبانیت داشت میلرزید گفتم : _ درست حرف بزن فکر کردی منم مثل خودت یه هرزه هستم که دنبال عشق و حال هستم آره ؟ من و با خودت یکی ندون هر مشکلی با دوست پسرت داری حلش کن من هیچ ارتباطی با کیانوش ندارم گمشو بیرون نیشخندی زد : _ منتظرم باش خوشگل