رمان سکانس عاشقانه پارت 53
ـ نه و کوفت … الان باس من آستین بالا بزنم ؟ … ـ ولش کن … غذا حاضری .. نمی ذاره جمله م تموم بشه و میگه : نافه تو با غذا آماده بریدن انگاری … مریض میشی بدبخت … ـ من بلد نیستما … ـ از اولشم به تو امید نبسته بودم که حالا فک کنی نا امیدم