رمان استاد خلافکار پارت 82
#لیلی واجب شد که حتما توی یه فرصت مناسب همه چیزو از زیره زبون آرمین بیرون بکشم! دیگه سوالی نپرسیدم که امیر نگاه سردش و بین هانا و آرمین چرخوند و بعد گفت _من و لیلی میریم به عمارتم…تو هم اگه دوست داری دست زنت و بگیر و دنبالمون بیا. و بعد خواست خم بشه تا چمدونش و از