رمان استاد خلافکار پارت 85
#هانا هنوزم بعد چند هفته که ازاون اتفاقات شوم گذشته بود وقتی یاد اون شب که می افتادم تمام جونم میلرزید. نگران بودم که کسی بفهمه شاهرخ و من کشتم این نگرانی شده بود کابوس زندگیم. همون شب با بدبختی آیلا رو پیدا کرده بودیم اما کابوسش هر شب هنوزم با من بود. آیلا روی تاب نشسته بود و