رمان استاد خلافکار پارت 89
# لیلی روبروی امیر نشسته بودم و داشتم با تلفن حرف می زد. این که قبول کرده بودم من اینجا کنار همین آدم باشم به خاطر کسایی بود که برام عزیز بودن و این بچه ای که توی شکمم . هنوز بهش حرفی در مورد بچه نزده بودم اما این طور که منو تحت نظر داشت و صبح تا