رمان سکانس عاشقانه پارت 59
وا رفته هست اما از اخماش کم نمیکنه … سمتم نگاهی می ندازه و لب میزنه : دور و بر امیر نپلک ! … اخم ملایمی میکنم و می پرسم : امیر کیه ؟ … _ همون تخمه سگه امشبی که پارتنرم پارتنرم به خیکه جناب عالی می بست ! … دو به شک باز می پرسم : تارخ رو