رمان عشق تعصب پارت 57
با قرار گرفتن لبهاش روی لبهام چشمهام بسته شد و خودم رو بهش سپردم دیگه هیچ چاره ای جز تسلیم شدن نداشتم صداش کنار گوشم بلند شد : _ تو فقط مال منی با چشمهای گریون بهش خیره شده بودم که نگاه خاصی بهم انداخت و مشغول شد التماس و تقلا های من هم فایده ای نداشت وقتی کارش