رمان استاد خلافکار پارت 95
اما وقتی جوون از پاهاش رفت روی زمین افتاد و منم باهاش آوار شدم. به خاطر چراغی که بالایی در خونه بود صورتش میتونستم ببینم رنگ پریده و بی جون بود معلوم بود خیلی خون از دست داده روی پیشونیش عرق نشسته بود با دستم عرق پیشونیش رو پاک کردم و گفتم این چه حالیه؟ چه اتفاقی برات افتاده