رمان آفرودیت و شیطان پارت 13
ایران / تهران ضربه ی آخر و بوم ! صدای تشویق ها پایانی نداشت . نیم دستکش های چرمش را در پوشید و به حریفش نزدیک شد . حریفش نیمه جان به رینگ تکیه داده بود . خون از بینی و لبش جاری شده بود . و دانه های عرق از پیشانی اش سرازیر می شد . آرام به حریفش