رمان تدریس عاشقانه پارت 25
جوابم و نداد…از خودم متنفر بودم که باعث این حالش شدم اما گفتن حقیقت برام از مرگ هم سخت تر بود. به آرومی صداش زدم که باز هم جوابی نگرفتم. بدون هیچ حرفی سرش و روی فرمون گذاشته بود… نمیدونم چه قدر گذشت تا اینکه صدای گرفته ش در اومد _برو پایین! لب باز کردم تا حرفی بزنم که سرش