رمان سکانس عاشقانه پارت 62
پیامش رو می خونم : نمی خوای بیای دنبالم ؟ … نیشم باز میشه و پیام رو نشونه مژده میدم … خم میشه روی میز و می خونه … تا میاد لبخخند بزنه باز گوشیم پیام میاد و مژده ابرو بالا می ندازه … گوشی رو سمت خودم میارم و نگاه میکنم … پیام از تارخه … جا می خورم